عید است و دلم خانه ویرانه بیا/ این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا

خبرگزاری تسنیم: رویکردهای مختلفی نسبت به ماه مبارک رمضان و عید سعید فطر در ادبیات فارسی دیده می‌شود، اما شاید بهترین و زیباترین سروده‌ها نگاهی است که با تضرع شاعر به درگاه حق بیان شده‌اند.

  • ۱۸ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۶
  • فرهنگی
  • ادبیات و نشر
  • نظرات

عید است و دلم خانه ویرانه بیا/ این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آیین‌‌های اسلامی یکی از موضوعاتی است که در ادبیات فارسی نمود بسیاری یافته است. یکی از این آیین‌ها عید سعید فطر است که به صورت های مختلفی در ادبیات ایران منعکس شده است. عید سعید فطر به عنوان یکی از بزرگترین اعیاد جهان اسلام نه تنها در ادبیات که در دیگر هنرها هم نمود داشته است، اما شاید بیشتر از همه شاخه‌های هنری، سهم ادبیات بیش از دیگران باشد.

رویکردهای مختلفی به این عید شریف در ادبیات فارسی دیده می‌شود. اگرچه برخی از شاعران به ماه مبارک رمضان نگاه ستیزانه‌ای دارند، اما غالباً عید فطر در ادبیات فارسی با عزت یاد می‌شود. به عبارت دیگر شاعرانی در سده‌های نخستین ادبیات فارسی به ویژه در قرن چهارم و پنجم نگاهی رمضان ستیزانه داشتند و از عید سعید فطر با عنوان بازآمدن روزهای خوش یاد می‌کنند. شاعران این دوره که محور اصلی آن را می‌توان منوچهری دانست، از ماه مبارک رمضان به عنوان ماهی که باید برای آن تمام شادخواری‌ها را کنار گذاشت، یاد می‌شود. این نوع رویکرد برای شاعرانی که در دربار ترکان غزنوی پرورش یافتند و فضای حاکم، فضای شادخواری بوده است، دور از ذهن نیست.

عید فطر در این دسته از اشعار فقط از همین زاویه نگریسته می‌شود که درهای بسته را بازمی‌گشاید. به عنوان نمونه فرخی سیستانی در قصیده‌ای به بهانه آمدن عید، ماه رمضان را می‌نکوهد:

«روزه از خیمه ما دوش همی‌شد به شتاب‌
عید فرخنده فراز آمد، با جام شراب‌

چه توان کرد اگر روزه ز ما روی بتافت‌؟
نتوان گفت مر او را که ز ما روی متاب‌

چه شود گر برود؟ گو برو و نیک خرام‌
رفتن او برهاند همگان را ز عذاب‌»

رمضان‌ستیزی در سده‌های بعد جای خود را به رمضان‌ستایی و متعاقب آن عید سعید فطر می دهد. اوج این نوع دیدگاه را باید قرن هفتم و هشتم و در آثار شاعرانی دانست که در وهله نخست عارف هستند نه شاعر. مولانا بر اوج قله این نوع دیدگاه قرار دارد. مرتضی امیری اسفندقه شاعر و پژوهشگر در کتاب «این شرح شرحه‌شرحه» به انعکاس ماه مبارک رمضان در آثار ادبی اشاره می‌کند و می‌نویسد: «مولانا رمضان‌ستاترین شاعر تاریخ شعر فارسی است. مولانا را باید پدر رمضان‌ستایی نام نهاد . از تیررس نگاه مولانا ریزترین و ظریف‌ترین ظرفیت‌های ماه مبارک نیز دور نمانده است. او هم در سلام رمضان شعرهای منحصربه‌فرد دارد و هم در وداع با رمضان... شکوهمندترین سروده‌ها را دارد... اسراری که مولانا در اثنای رمضان‌سروده‌ها، از جان رمضان بیرون کشیده، قابل اهمیت است. مولانا (همانند ناصر خسرو) ماه‌های مبارک رجب و شعبان را نیز در شعر آورده است: «نک ماه رجب آمد تا ماه عجب بیند/ وزسوختگان ره، گرمی وطلب بیند» و درباره شعبان: «رجب بیرون شد و شعبان درآمد/ برون شد جان زتن، جانان درآمد».

کم‌کم این نوع نگاه در شعر فارسی نگاه غالب می‌شود. یکی از مهمترین ویژگی‌های این نوع سروده‌ها بازی‌های کلامی و تجربه جدید شاعران در فضایی است که به تازگی قدم به ادبیات فارسی گذاشته است. ایهام و دو پهلو گویی مهمترین ویژگی این نوع اشعار است. در ذیل نمونه‌هایی از اشعار شاعران فارسی‌زبان در سده‌های مختلف با محوریت ماه مبارک رمضان و عید سعید فطر ذکر شده است:

مولانا:

«عید آمد و عید آمد و آن بخت سعید آمد
برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد

عید آمد ای مجنون، غلغل شنواز گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد

عید آمد ره جویان، رقصان و غزل گویان
کان قیصر مه‌رویان زان "قصر مشید" آمد

صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی
کان خوبی و زیبایی بی مثل و ندید آمد

زان قدرت پیوستن، داوود نبی مستش
تا موم کند دستش، گر سنگ و حدید آمد

عید آمد و ما بی او عیدیم بیا تا ما
برعید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد؟

زو زهر شکر گردد، زو ابر قمر گردد
زو تازه و تر گردد هر جا که قدیم آمد

برخیز و به میدان رو، در حلقه رندان رو
رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد

غم‌هاش همه شادی، بندش همه آزادی
یک دانه بدو دادی، صد باغ مزید آمد

من بنده آن شرقم، در نعمت آن غرقم
جز نعمت پاک او منحوس و پلید آمد

بربند لب و تن زن چون غنچه و چون سوسن
رو صبرکن از گفتن چون صبر کلید آمد»

مغفور لاهیجی:

«بگذشت مه روزه، عید آمد و عید آمد
بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد

آن صبح چو صادق شد، عذرای تو وامق شد
معشوق توعاشق شد، شیخ تو مرید آمد

شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد

جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت
هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد

از لذت جام تو دل مانده به دام تو
جان نیز چو واقف شد، او نیز دوید آمد

بس توبه شایسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد

باغ از دی نامحرم سه ماه نمی‌زد دم
بر بوی بهار تو، از غیب رسید آمد»

****

قیصر امین‌پور:

«عید  است و دلم خانه ویرانه، بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا

یک ماه تمام مهیمانت بودیم
یک روز به مهمانی این خانه بیا»

***

علیرضا قزوه:

«دلم تنگ است و دلتنگ‌اند دلتنگان و دل‌ریشان
شب قدر است، لبخندی بزن، مولای درویشان!

اگر همسو نمی‌گردند با فریادهای تو
نمی‌گریند دل‌ریشان، نمی‌چرخند درویشان

هنوز آن سوی دنیا قدر خوبی را نمی‌فهمند
فراوان‌اند بدخواهان و بسیارند بدکیشان

رها از خود شدم آن قدر این شب‌ها که پنداری
نه با بیگانگانم نسبتی باشد نه با خویشان

به مرگ زندگی!... من مرگ را هم زندگی کردم
جدا از زندگانی کردن این مرگ‌اندیشان

شب قدر است لبخندی بزن تا عید فطر من
تبسم عیدی من باد، بادا عیدی ایشان»